کد مطلب:173361 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

شهادت علی اصغر
امام حسین علیه السلام به خیمه آمد و به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:

ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه؛ فرزند كوچك مرا بده تا با او وداع كنم.

سیدالشهداء علیه السلام طفل را روی دست گرفت و خواست او را ببوسد كه ناگاه حرملة بن كاهل اسدی او را هدف تیر قرار داد. آن تیر در حلق كودك جا گرفت.

امام حسین علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:

خذیه، ثم تلقی الدم بكفیه فلما امتلأتا رمی بالدم نحو السماء؛ این طفل را بگیر و دست خود را زیر خون گلوی او می گرفت و چون دستش از خون لبریز می شد به سوی آسمان می پاشید.

سیدالشهداء علیه السلام می فرمود:

هون علی ما نزل بی انه بعین الله؛ این مصیبت ها بر من سهل است، زیرا در راه خداست و خدای من می بیند.

این حادثه، به گونه ی دیگری نیز نقل شده است كه به واقعیت نزدیك تر است، زیرا زمان، زمان خداحافظی امام با كودكش نبود، چون در آن هنگام با لشكریان كوفه در حال جنگ و خونریزی بودند.

حضرت زینب علیهاالسلام، خواهر امام حسین علیه السلام، كودك را بیرون آورد و عرض كرد:

یا اخی! هذا ولدك له ثلاثة ایام ما ذاق الماء فاطلب له شربة ماء؛ برادر جان! این كودك تو، سه روز است كه آب ننوشیده است. برای او جرعه ای آب بخواه.

حضرت علیه السلام او را بالای دست گرفت و فرمود:

یا قوم! قد قتلتم شیعتی و اهل بیتی و قد بقی هذا الطفل یتلظی عطشا فأسقوه شربة من الماء؛ ای مردم! شما پیروان و خانواده ام را كشتید و تنها همین كودك باقی مانده است كه از تشنگی بی تاب شده، او را با جرعه ای آب، سیراب كنید.

هنگامی كه امام حسین علیه السلام با ایشان سخن می گفت، یك نفر از لشكریان، تیری پرتاب كرد كه گلوی كودك معصوم را پاره كرد. [1] .


امام حسین علیه السلام پیكر غرقه به خون حضرت علی اصغر علیه السلام را به خیمه ها برگرداند. در این هنگام حضرت سكینه علیهاالسلام به استقبال آمد و گفت:

یا ابة لعلك سقیت أخی الماء؛ گویا برادرم را سیراب كردی!

امام علیه السلام در جواب فرمود:

بنیة هاك اخاك مذبوحا بسهم الاعداء؛



اصغر كه عطش خسته و بی تابش كرد

لالایی عشق دوست در خوابش كرد



سیراب شد آن كودك بی شیر، ولی

از حرمله پرس با چه سیرابش كرد



آخرین سرباز



آب و تاب سخن عشق، منم

رونق انجمن عشق، منم



در مبارك دم «هل من ناصر»

پاسخ بت شكن عشق، منم



قلب پاك پسر فاطمه ام

زاده ی بوالحسن عشق، منم



برگ سبزی كه برد هدیه حسین

به سوی ذوالمنن عشق، منم



بند قنداقه ی من سخت بگیر

كه مبارك رسن عشق، منم



آن كه قنداقه اش از روز نخست

جوشن است و كفن عشق، منم



صدف صدق و صفا را گهرم

لعل ناب یمن عشق، منم



حرمله دید به باغ شهدا

گل خندان دهن عشق، منم



حنجرم دوخت به بازوی پدر

پاره ای از بدن عشق، منم



رنگ سرخ شفق از خون من است

لاله روی دمن عشق، منم



جرم شش ماهه چه بوده است «ندیم»

زان سبب در محن عشق، منم [2] .




لبخند علی اصغر



حنجر آن طفل چه گل چاك شد

ناله آن شاه بر افلاك شد



خون ز گلو ریخت به تیر جفا

عاشقی آموخت به اهل وفا



داشت به لب خنده و بسپرد جان

زد شرر آن خنده، به قلب جهان



گفت خمش، عشق نه آسان بود

در ره عشق عاشقی این سان بود



داد به مردان وفادار عشق

درس وفا كودك دلدار عشق



هان بیا ای كودك دل خسته ام

مرغك لب تشنه ی پر بسته ام



ما گروه ار اكبروار اصغریم

آتش خود سوز از پا تا سریم



طفل ما از عشق كی بیگانه است

بچه ی پروانه هم، پروانه است



پس در آغوشش چو جان بگرفت تنگ

برد او را جانب میدان جنگ



كشتن من گو روا پیش شماست

كودكان را در عطش كشتن خطاست



طفل را از ناتوانی رفته تاب

سر ز بی تابی به روی دوش باب



از كمان چون تیر در پرواز شد

از گلوی نازكی خون باز شد



شرار عطش



چو گشت كشته جوانان گلعذار حسین

رسید نوبت فرزند شیرخوار حسین



به برد شه، ز سراپرده اش به عرصه رزم

كه ای سپاه بر این طفل مه عذار حسین



دهید جرعه آبی كه از شرار عطش

ز دست می رود این در شاهوار حسین



مرا اگر كه به زعم شما گناهی هست

نكرده هیچ گناه اصغر فكار حسین



كجا رواست میان دو نهر آب روان

رود ز تشنگی این كودك از كنار حسین



چو كرد حرمله تیری رها ز شصت نكرد

ترحمی به دل زار و داغدار حسین



نشست تیر سه شعبه به حنجر اصغر

ز دست رفت از آن ماجرا قرار حسین



گرفت خون گلویش به آسمان افشاند

فلك گریست از این غم به روزگار حسین [3] .





[1] سيدالشهداء عليه السلام، حرمله را نفرين كرد. نفرين آن حضرت به اجابت رسيد. زماني كه مختار حرمله را ديد، گريست و گفت: واي بر تو! چه چيز سزاي كار توست كه كودكي كوچك را كشتي و گلويش را دريدي؟! اي دشمن خدا! آيا نمي دانستي كه او فرزند پيامبر است؟ سپس دستور داد تا او را نشانه ي تيرها قرار دهند و آن قدر به او تير زدند تا هلاك شد.

[2] محمد تقي سيف «نديم».

[3] شكوهي كاشاني.